مدینه بود گلشن تا تو بودی
شب و روزم چه روشن! تا تو بودی
غمی بر سینه سنگینی نمیکرد
صفای خانهی من! تا تو بودی
غم تو باز کرده مشت من را
فراق تو شکسته پشت من را
پس از تو گریه های زینب تو
شبانه، مخفیانه، کشته من را
شاعر : یوسف رحیمی
- جمعه
- 20
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 20:44
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه