• جمعه 2 آذر 03


شعر شام شهادت و دفن حضرن زهرا (س) ( گذشته نیمه‏یی از شب، دریغا! )

4292
5

 گذشته نیمه‏یی از شب، دریغا!
 رسیده جان شب بر لب، دریغا!
چراغ خانه‏ی مولاست خاموش
 که شمع انجمن آراست خاموش
فغان تا عالم لاهوت می‏رفت
 به روی شانه‏ها، تابوت می‏رفت!

 

علی زین غم چنان مات ست و مبهوت
 که دستش را گرفته دست تابوت!
شگفتا از علی با آن دلیری
 کند تابوت زهرا دستگیری!
به مژگان ترش یاقوت می‏سفت
 سرشک از دیده می‏بارید و می‏گفت   
که: ای گل نیستی تابوت بویم
 مگر بوی تو از تابوت، بویم!
چنان در ماتمش از خویش می‏رفت
 که خون از چشم غیر و خویش می‏رفت
که دیده در دل شب بلبلی را
 که زیر گل نهان سازد گلی را؟!
ز بی تابی، گریبان چاک می‏کرد
 جهانی را به زیر خاک می‏کرد!
علی با دست خود، خشت لحد چید
 بساط ماتم خود تا ابد، چید!
دل خود را به غم، دمساز می‏کرد
 کفن از روی زهرا باز می‏کرد!
تو گویی ز آن رخ گردیده نیلی
 به رخسار علی می‏خورد سیلی!
از آن دامان خود پر لاله می‏کرد
 که چون نی، بند بندش ناله می‏کرد
علی، در خاک زهرا را نهان کرد
 نهان در قطره، بحر بیکران کرد!
گل خود را به زیر گل نهان دید
 بهار زندگانی را خزان دید
شد از سوز درون شمع مزارش
 علی با آب و آتش بود کارش!
چنان از سوز دل بیتاب می‏شد
 که شمع هستی او، آب می‏شد!
غم پروانه‏اش بیتاب می‏کرد
 علی را قطره قطره، آب می‏کرد!
چو بر خاک مزارش دیده می‏دوخت
 سراپا در میان شعله می‏سوخت
علی از هستی خود، دست می‏شست
 گل خود را به زیر خاک می‏جست
مگر او گیرد از دست خدا، دست
 که دشمن بعد او، دست علی بست!
شاعر : محمد علی مجاهدی

 

  • شنبه
  • 21
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 7:18
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران