• دوشنبه 3 دی 03


شعر مدح حضرت معصومه(س).(مثل دلتنگی یک رود که تنها می رفت)

3473
4

مثل دلتنگی یک رود که تنها می رفت
او فقط داشت به پابوسی دریا می رفت
داشت خورشید هم از طوس نگاهش می کرد
زائر آینه با شوق تماشا می رفت
صبح روزی که قدم بر سر این خاک گذاشت
آفتاب از قدمش بود که بالا می رفت
توی این دشت فقط یک گل مجنون روئید
آن هم آن بود که در حسرت لیلا می رفت
 اشهد انّ رضا  را سر هر ماذنه برد
این چنین عشق به هر گوشه دنیا می رفت
وقتی از زمزمه آمدنش می گفتند:
به خداوند خراسان دل مولا می رفت
چهارده مرتبه تکرار شد و فاطمه شد
و از آن پس همه گفتند: که زهرا می رفت
آن قدر رفت که در ثانیه ها هم گم شد
بعد آن سوی زمان پنجره ای در قم شد
و همین زائره سبز زیارتگاهش
در پرواز به سمت حرم هشتم شد
گوشه چادر او روی سر قم افتاد
کآفتاب آمد و تاریکی شیطان گم شد
خاک قم عطر گل یاس گرفت و آن گاه
قم مدینه شد و او فاطمه دوم شد
یازده  کعبه به همسایگی اش آمده اند
یازده مرتبه این جا حرم مردم شد
جمع بودند در این جا همگی تا این که
جمکران آمد و همسایه این خانم شد
لطف همسایگی اش بود؛ که احسان می ریخت
بر سر سفره او این همه مهمان می ریخت
بر لب حوض برای همه ماهی ها
مثل یک حوریه با دست خودش نان می ریخت
مثل ابری که پر از مرحمت زهرا بود
بر دل تشنه این باغچه باران می ریخت
از دل مشرقی ای او چه بگوئیم که تا-
پلک می زد همه جا صبح خراسان می ریخت
ا بگویییم که با یک نگه زهرایش
دور تا دور علی این همه سلمان می ریخت
یا سحرگاه که آیات خدا را می خواند
در صفوف حرمش سوره انسان می ریخت
دختری را که پدر هم به فدایش بشود
آمده بود فدایی رضایش بشود
آمده بود کمی بار بلا بردارد
زینب قافله ی کرب و بلایش بشود
آمده بود که زینب سر مقتل برسد
آمده بود که این بار فدایش بشود
شاعر:رحمان نوازی

  • دوشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 5:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران