کیست این زن ز دور می آید
با نگاهی صبور می آید
آبله پا و خسته و مجروح
جسم او راه می رود یا روح
کیست این زن که جامه اش نیلی ست
گل گل صورتش رد سیلی ست
هر طرف وای وای و همهمه ست
عجب این زن شبیه فاطمه ست
رنگ و بوی حسین دارد او
شیون و شور و شین دارد او
مردم این زینب عزیزم نیست
محرم چشم اشک ریزم نیست
زینب من که قد خمیده نبود
این قدر رنگ و رو پریده نبود
مردم این را که خوب می دانید
زینب من بلا ندیده نبود
از کدامین بلا شکسته چنین
قامتش این قدر تکیده نبود
وای من روی او خراشیده است
چه کس این بذر فتنه پاشیده است
زینب من که قد خمیده نبود
این قدر رنگ و رو پریده نبود
آفتاب قبیله ی طاها
زینب من عقیله ی طاها
دختر آسمانی زهرا
میوه ی زندگانی زهرا
آمدی، آمدی غرور علی
وارث سینه ی صبور علی
تو که محبوبه ی خدا بودی
زینب دوش مصطفی بودی
آمدی زینبم، شکسته چرا؟
این همه خسته خسته خسته چرا؟
آه زینب چقدر تنهایی
کوه دردی ولی شکیبایی
ز چه هستی؟ ز سنگ یا آهن
ای کبودای تازیانه ی من
شاعر:پروانه نجاتی
- دوشنبه
- 23
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 5:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه