• یکشنبه 23 اردیبهشت 03


شعر مناجات با خدا(وقتی از آه سحر چشم تری نیست كه نیست)

5804
5

وقتی از آه سحر چشم تری نیست كه نیست
یعنی از سیر الاهی خبری نیست كه نیست
وای اگر چشمۀ چشم سـُهری* خشك شود
باغ می خشكد و دیگر ثمری نیست كه نیست
سال ها هست كه از سفرۀ شب محرومم
سال ها رفت كه از نان  اثری نیست كه نیست
من خودم بال خودم را به گناهم بستم
آسمان هست، ولی حیف پری نیست كه نیست
گرگ نفسم، نفَـس یوسف جانم را برد
بعد از آن؛ حادثۀ تلخ تری نیست كه نیست
بعد یك عمر گرفتار شدن فهمیدم
كار دنیا به جز افسانه گری نیست كه نیست
هرچه محبوب طلب كرد همان باید شد
شیوۀ عشق به اما  اگری نیست كه نیست
یار،  دنبال فقط سیصد و اندی مــرد است
ما خجالت زده، حتی نفری نیست كه نیست
درِ هـر خانـه كه تو  فكـر كنـی را  زده ام
غیر این خانه كه فیضی ببری نیست كه نیست
 شب بیداری، نخوابیدن تا صبح
شاعر:یاسر حوتی

  • دوشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 6:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران