رنگ خزان گرفته هوای بهاریم
آب وضوی من شده این اشک جاریم
تا کی به ناقه ای پی احیای حق روم
خسته ز بی وفایی و ناقه سواریم
فضه حلال می کند آیا مرا، خدا؟
"شرمنده ی کنیزم از این خانه داریم"
دیگر به خون پیرهنم خو گرفته ام
در فکر چاره در پی این لاله کاریم
در سینه جای میخ دهن باز می کند
خسته ز سوز سینه و این زخم کاریم
تا می کشم نفس بدنم تیر می کشد
شب تا سحر به ناله و در آه و زاریم
شش ماهه ام نیامده پرواز کرد و رفت
از داغ او به ناله و در سوگواریم
شاعر : ناصر شهریاری
- دوشنبه
- 23
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 17:42
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه