ای شمع سینه سوختۀ انجمن، علی!
تقدیر توست ساختن و سوختن، علی!
ای رهبری که منزویَت کرده جهل خلق
ای آشنای درد! غریب وطن! علی!
من پهلویم شکسته و، تو دلشکستهای
من بر تو گریه میکنم و، تو به من، علی!
من سینهام شکسته و، تو سینه سوخته
من با تو گفتم و، تو به کَس دم مزن علی!
بازوی من سیه شده، تو دست روی دست
برگو کجاست بازوی خیبر شکن علی؟!
سر بسته بِهْ، که بَعد حمایت ز حقّ تو
در اختیار من نبوَد دست من، علی!
گفتم که: شب کفن کن و شب دفن کن، ولیک
از تن نمانده هیچ برای کفن، علی!
شاعر : علی انسانی
- دوشنبه
- 23
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 18:9
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه