پروانه ام که بال و پرم درد می کند
شمعم که پای تا به سرم درد می کند
در این سیاه چال ز بس گریه کرده ام
باور کنید چشم ترم درد می کند
نخلم که شاخه شاخه ام را شکسته اند
دیگر تمام برگ و برم درد می کند
وقتی که تازیانه به بازوی من زدند
دستی شکسته در نظرم درد می کند
سیلی به من زدند و از آن دم نه روی من
کز داغ مادرم جگرم درد می کند
شاعر:مهدی واعظی
- سه شنبه
- 24
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 7:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه