• دوشنبه 3 دی 03


شعر دردو دل حضرت زینب با برادر(رها از ما و من بودیم یک عمر)

2600
1

رها از ما و من بودیم یک عمر
غریب یک وطن بودیم یک عمر
نزن حرف جدایی با من آخر
که یک جان و دو تن بودیم یک عمر
بمیرم کوهی از دردی برادر
چه بر روز من آوردی برادر
مزن آتش به جانم بیش از این
نگو که بر نمی گردی برادر
فدای اشک هایت خواهر تو
مرا کشته نگاه آخر تو
کمی آهسته تر تا جای مادر
بگیرم بوسه ای از حنجر تو
شاعر:یوسف رحیمی

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 8:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران