اینک یتیم امام مجتبی با لشکر
ای اهل کوفه! من یتیم مجتبایم
داماد بزم خون، به دشت کربلایم
مرغ دلم، بهر شهادت، میزند بال
مرد جهادم، گرچه دارم، سیزده سال
فرزند پیغمبر در این صحرا غریب است
بالله! عرب را، کشتن مهمان، عجیب است
ای شمر دون بر حرمت ما پا نهادی
ای ابن سعد آیا به اسبت، آب دادی
فرزند زهرا تشنه لب، اسب تو سیراب
اسب تو سیراب است و اصغر رفته از تاب
اسب تو سیراب و زند در خیمه ناله
از تشنگی، هم شیرخواره، هم سه ساله
اسب تو هر دم میبرد، از آب، حظّی
چون ماهی کوچک، کند اصغر تلظی
غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 18
- آذر
- 1389
- ساعت
- 3:51
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه