• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت حضرت زهرا (س) (تا سایه‏ ی آن خسرو خوبان به سرم بود)

5389
7

زبان حال حضرت زهرا سلام الله علیها
تا سایه‏ ی آن خسرو خوبان به سرم بود
کی سوخته از آتش غم، بال و پرم بود؟
ایّام خوشی بود که آن شمع دل‏افروز
در محفل جان، جلوه کنان در نظرم بود
اعضای تنم آب شد و، خلق ندیدند
آن مهره‏ی داغی که ازو بر جگرم بود
جسم من اگر سوخت، از آن آتش در سوخت
جان من اگر سوخت، از آه سحرم سوخت
حق بردن و سیلی زدن و سینه شکستن
مزد زحمات شب و روز پدرم بود!
از فضّه، غم مادر و فرزند بپرسید
کو شاهد حال من و قتل پسرم بود
بشکافت مرا سینه ز مسمار در، آندم
کز هجر پدر خونِ جگر در بصرم بود
پیش نظرم، مرگْ دو جا گشت مجسّم
کز هر دو خبر همسر نیکو سیرم بود:
یکبار، فشار در و دیوار مرا کشت
قنفذ بخدا باعث قتل دگرم بود
(میثم) ز در خانه‏ی عشق این خبر آورد
خاک قدم اهل نظر، تاج سرم بود
شاعر : غلامرضا سازگار

  • سه شنبه
  • 1
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 9:52
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران