زبان حال حضرت زهرا سلام الله علیها
تا سایه ی آن خسرو خوبان به سرم بود
کی سوخته از آتش غم، بال و پرم بود؟
ایّام خوشی بود که آن شمع دلافروز
در محفل جان، جلوه کنان در نظرم بود
اعضای تنم آب شد و، خلق ندیدند
آن مهرهی داغی که ازو بر جگرم بود
جسم من اگر سوخت، از آن آتش در سوخت
جان من اگر سوخت، از آه سحرم سوخت
حق بردن و سیلی زدن و سینه شکستن
مزد زحمات شب و روز پدرم بود!
از فضّه، غم مادر و فرزند بپرسید
کو شاهد حال من و قتل پسرم بود
بشکافت مرا سینه ز مسمار در، آندم
کز هجر پدر خونِ جگر در بصرم بود
پیش نظرم، مرگْ دو جا گشت مجسّم
کز هر دو خبر همسر نیکو سیرم بود:
یکبار، فشار در و دیوار مرا کشت
قنفذ بخدا باعث قتل دگرم بود
(میثم) ز در خانهی عشق این خبر آورد
خاک قدم اهل نظر، تاج سرم بود
شاعر : غلامرضا سازگار
- سه شنبه
- 1
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 9:52
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه