همه از خیمه ها بیرون دویدند
ولــــــی سالار زینب را ندیدند
یکی گوید فَرَس بــابای ما کو؟
یکی گوید فرس مولای ما کو؟
ای اسب چــــــه شد برادر من
ای خـــــــــاک سیاه بر سر من
ای اسب عزیز و سروَرم کو؟
مـــــــــــرگم برسد برادرم کو؟
ای اسب تو بــــــی وفا نبودی
بــــــــــا ما تو جفا نمی نمودی
ای هُد هُد نامۀ یتــــــــــــیمان
داری چــــه خبر تو از سایمان
از خون که کاکُلت خضابست
از بهر چـــه دیده ات پر آبست
ای بسته زبان، غــم که داری
کز سینه فغــــــان همی برآری
دانم که فلک به مــن چها کرد
آخر که برادرم جــــــــــدا کرد
ای آه که خاک بر ســــــر من
فــــــــــــــــریاد بی برادرم من
- دوشنبه
- 7
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 5:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه