• جمعه 14 اردیبهشت 03


شعر شهادت حضرت رقیه(لعنت به این شام)

6162
6

لعنت به این شام
فقط كتك خوردیم مُدام
ببخش این لُكنت كلام
مَ مَ من بابا،بابا مو می خوام از خدا
لعنت به این شام
لعنت به هرچی چشم بد
لعنت به كینه و حسد
لعنت به هر نامردی كه عمه مو زد
چشاشو دوخته دشمن به ناموس خدا
چی میكشه عمه ی ما
سنگ میخوره از لابلای نیزه ها
«گفتم تویی بابای خوب و مهربان، زد
گفتم من چیزی نگفتم، بی امان زد
تاریك بود چشمم جایی را نمی دید
تا دید تنهایم رسید و ناگهان زد
تا دستهای كوچكم روی سرم بود
با ضربه ای محكم به ساق استخوان زد
موی تو سوخته
 لعنت به خولی و تنور
می بوسمت از راه دور
 لعنت به ضجر منو رو خاك كشوند به زور
قافله می ره كوچه ها رو تا كُنه طی
هُل می دادن با نوك نی
تا رسیدیم به كوچه ی مجلس می
لعنت به مُطرب
كور شه به حق گریه هام
بس خورده لقمه ی حرام
می گفت كه دیگه زیور و زر نمی خوام
لعنت به اون مست،دلها رو پاره پاره كرد
به جمع مون نظاره كرد
دیگه نذار بگم به كی اشاره كرد

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 6:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران