رفت بخواب و ز تَنَش رفت تاب
دید مه روی پدر را بخواب
دست زد و زوی پدر بوسه داد
پیش پدر لب به شکایت گشاد
کای پدر ای مهر تو سودای من
رفتی و از جور بدان وای من
رفتی و ما زار به دوران شدیم
دست خوشِ فتنه عدوان شدیم
- چهارشنبه
- 9
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 8:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه