• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت حضرت زینب(نذار رو قلبم آرزوتو)

3530
1

نذار رو قلبم آرزوتو
ببین بارونه روبروتو
یه کم بالا بگیر گلوتو
ای عشق مهربون زینب
بگو چی میشه جون زینب
به پات بریزه خون زینب
یه وقت نگن نداری،یاری میون دشمن
از تو به یک اشاره،از من به سر دویدن
نمی تونم ببینم،دل بی قراریه تو
چادر کمر ببندم،بیام به یاریه تو
نرو کجا داری می ری عزیزم
جوونم و میگیری عزیزم
از خواهرت سیری عزیزم
یادته روز آخر،مادر چی گفت داداشی
منو سپرد به تو تا، هوامو داشته باشی
حالا داری می ری و کوفی ها پشت سر تو
می خوان بیان سراغت،معجر دختر تو
زخمی ترین برادر من
بگو چرا دور بر من
می آد صدای مادر من
داره میمیره خواهر تو
چی می آد اینجا به سر تو
خنجر کُند و حنجر تو
تیراندازا به زانو،نشسته روبروتن
نیزه دارا تو فکر،نحر کردن گلوتن
مرده تو دل هاشون مروت
ببین چه جوری با قساوت
می زننت با قصد قربت
از دل من امون گرفتن
ز تن تو توَون گرفتن
تو افتادی و جون گرفتن
نیزه و تیر و شمشیر،سنگ و سنان آوردند
از کوفه تیراشونو،عصا زنان آوردند
پاشیده از هم بدن تو
چیزی نمونده از تن تو
غارت شده پیرُهن تو
یه نیزه توی پهلو،یه نیزه توی سینه
دعام اینه که مادر،این صحنه رو نبینه
این چیه که می خواد تا،برگردونه تنت رو

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران