علمدار خوش قد و قامت من- ای سپهدار قامت قیامت من
ز جا خیز و حال مرا بنگر – دست من از غمت مانده روی کمر
ای علمگیر میدان لطافت باران
به راهت ببین مانده دیده ی طفلان
یا اباالفضل ای امیدم ای علمدار رشیدم از غم تو من خمیدم
*****
سرت مثل حیدر تا دو شده است – هر دو دست تو از تن جدا شده است
پس از تو عدو بی حیا شده است – پای دشمن به هر خیمه وا شده است
کن نظاره به آهم تمام سپاهم
بدون تو سقا ببین بی پناهم
ریزد از دیده ستاره روی دستم مشک پاره شده بسته راه چاره
*****
چه کس قبل من آمده به برت – دست رحمت کشیده به زخم سرت
تنت پر شد از عطر یاس سفید – چشم زخم تو هم مادرم را دید
مه خوش روی من همه نیروی من
ز داغت پر از لرزه شد زانوی من
مثل جانم تو عزیزی گر که از جا برنخیزی دخترم هست و کنیزی
مجتبی صمدی
- دوشنبه
- 22
- آذر
- 1389
- ساعت
- 14:56
- نوشته شده توسط
- سعید رضایی
ارسال دیدگاه