به پابوس تو آمد سفر کرده کویت
به قربان صفایت دل عاطفه جویت
به یک بوسه که آن روز زدم زیر گلویت
گرفت از تو طراوت بهار دل زینب
میون همه دلها امان از دل زینب
شد آینه ی عشقت سرا پای وجودم
اگر رنگ بنفشم اگر یاس کبودم
در ایام جدایی پر از یاد تو بودم
که شد ذکر جمیلت گل محمل زینب
اگر باغ گلم رفت به تاراج و به غارت
اگر سنگ ستم کرد به آیینه جسارت
مرا برده بر سوی اگر موج اسارت
ولی در دل دریا تویی ساحل زینب
میون همه دلها امان از دل زینب
آهم که شعله بر جگر غم کشیده ام
اشکم که قطره قطره به پایت چکیده ام
آیینه ام که زخم ترک خورده ام ز سنگ
سروم که سایبان شده قد خمیده ام
ای تل خاک غرق به خون برادرم
باور نمی کنم که کنارت رسیده ام
یادم نمی رود که در آن روز در پی ات
صد بار و این مسیر سیه را دویده ام
نبش نظار و ضربت دشمن گرفته ام
طعم هزار و صد سنگ ستم را چشیده ام
یادم نمی رود که در آن شام و از تنت
صد تیغ و تیر ونیزه و خنجر کشیده ام
اکنون رسیده ام که ببوسم دوباره ات
آه ای گلو بریده کجا این بریده اند
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 6:39
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه