صبح ازل طلیعه ایام زینب است
تابنده تر ز صبح بقا شام زینب است
اقدام او به یاری دین گشت ارجمند
اسلام سر بلند ز اقدام زینب است
عیش و نشاط و خرمی اندر جهان ندید
پیوسته پر زباد غم ، جام زینب است
در راه دین لباس شهامت چو دوختند
زیبنده آن لباس بر اندام زینب است
سر زد به چوب محمل ، چو دید از جفا
بر نوک نیزه رأس دلارام زینب است
خون دل شکسته که از فرق سر بریخت
تا حشر زیب چهرة گل فام زینب است
عاجز بود زبان ز بیان غمش از آنک
بی حدّ و حصر محنت و آلام زینب است
سروی تو راست فخر به شاهان روزگار
تا منصب تو خدمت خدّام زینب است
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 8:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه