بی کس و یار غریب بین کوفه بی حبیب
برا اینکه تو نیای می خونم ام یجیب
یا حسین کوفه نیا تو رو خدا
آخه این کوفیا هستن بی حیا
وقتی توی کوچه ها من بودم با دشمنا
یاد کوچه ای بودم که زدن مادر ما
رسم کوفیا اینه سنگ بزنن
روی قرص ماه تو چنگ بزنن
از چشام هی ستاره واسه عشقت می باره
نظری کن آقا جون روی دارالعماره
دلخوشم ای تو مرا نور دو عین
وقت جون دادن میگم فقط حسین
دلم آروم نمی شه به بلا مقیم می شه
آخه درد من اینه دخترت یتیم می شه
به جون رقیه که عزیزته
آقا جون دختر من کنیزته
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 15:57
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه