دل ما و كویر تفته؟ برگرد
خدا را ای بهار رفته برگرد
تمام جمعه ها را صبر كردیم
اقلا ً جمعه ی این هفته برگرد
تمام عمر بی لبخند سخت است
به لبخند خودت سوگند، سخت است
برای دیدنت تا جمعه ی بعد
تحمل می كنم هر چند سخت است
جهان در حسرت آیینه مانده ست
گرفتار غمی دیرینه مانده ست
شب تلخی ست بی تو بودن ما
بگو تا صبح چند آدینه مانده ست
به مهر این و آن عادت ندارم
به حرف دیگران عادت ندارم
به سایه سار امنی در شب زخم
به غیر جمكران عادت ندارم
دلم هرچند بی نام و نشان است
دچار گریه های بی امان است
دلم دل تنگ باران است امشب
سرش بر شانه های جمكران است
شاعر:سید حبیب نظاری
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 17:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه