چون مهر به نور خود پیدایی و پنهانی
با آن كه ز من دوری، نزدیكتر از جانی
اوصاف كمالت را، آیات جمالت را
می خوانم و می بوسم، انگار كه قرآنی
از صوت تو مبهوتم، در حسن تو حیرانم
تو حضرت داوودی، یا یوسف كنعانی؟
من با تو و تو با من،انصاف كجا رفته؟
من كمترم از مور و تو فوق سلیمانی
من زخم و تویی مرهم، من درد و تویی درمان
من خشكی و تو دریا، من تشنه تو بارانی
من شام غریبانم، تو صبحدم عیدی
من خار مغیلانم، تو سرو گلستانی
من بر سر راه تو، چون گوی به چوگانم
تو در دل زار من، چون نوح به طوفانی
با گل كنمت تشبیه، یا با نفس عیسی
هم خوب تر از اینی، هم پاك تر از آنی
قرآن به تو می نازد، عترت به تو می بالد
تو منتقم خون سالار شهیدانی
سوز جگر «میثم» آتش زده بر عالم
باشد كه دمی با او،بنشینی و بنشانی
شاعر:غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 17:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه