گفتم شبی به مهدی از تو نگاه خواهم
گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم
گفتم شبی به مهدی بردی دلم ز دستم
من منتظر به راهت شب تا سحر نشستم
گفتم دلم ندارد دیگر قرار و آرام
من عقده ی دلم را امشب دگر گسستم
گفتم ببخش جرمم ای رحمت الهی
شرمنده تو بودم شرمنده تو هستم
گفتا حجاب وصلت باشد هوای نفست
گر نفس را شکستی دستت رسد به دستم
گفتا هزار نوبت از جرم تو گذشتم
پرونده تو دیدم چشمان خویش بستم
اما مباش نومید از خانه امیدم
من کی دل محب شرمنده را شکستم
- شنبه
- 12
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 7:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه