خدا نیاد اون روزی كه ،دلم زگریه سیر بشه
به جای عشق فاطمه،جای دیگه اسیر بشه
بیان برا عیادت مریضه ی علی برین
می ترسم آی گریه كنا، خدا نكرده دیر بشه
آخه كسی تو مدینه، سراغش و نمی گیره
امام اون خونه نشین، خودش به مهنت اسیره
میون بستر افتاده ،بارنگ و روی پریده
بلای عشق حیدرو ،با دل و با جون خریده
نفس نفس كه میزنه،خون می آد از زخم سینه اش
خدا علی چی می كشه،اون رو به قبله خوابیده
علی دل خسته اگه،روی كبود و نبینه
ولی صدای سیلی رو ،میون كوچه شنیده
یا زهرا یازهرا
شاعر:مهدی اکبری
- چهارشنبه
- 16
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 7:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
زهرا