• سه شنبه 15 آبان 03


شعر سینه زنی امام موسی کاظم(واویلا،واویلا)

2508

واویلا،واویلا
زنجیر دست و پای من
شده مونس شبای من
اشك غم تو چشمامه
جونم رو لبهامه
تو لحظه ی آخر
بعد این همه غربت
با قلب پر حسرت
میرم پیش مادر
دوچشمم مثل ابرای بهاره
همیشه بین ناز غم می باره
كسی از حال من خبر نداره
زنجیر دست و پای من
شده مونس شبای من
واویلا،واویلا
اگر كه زهر غم
رسونده جونم رو
تو موج غم بر لب
گوشه ای از این زندان
می آد با هر آهم
فقط صدای من
گریه های زنجیرم
همیشه پرخونه
به حال پای من
غروبا ضرب تازیانه دیدم
با اسم مادر ناسزا شنیدم
خدایا می دونی چیا كشیدم
روی لبها دعای من
زنجیر دست و پای من
شده مونس شبای من
اگر كه زهر غم
رسونده جونم رو
تو اینجا هم بر لب
ولی میسوزم من
به یادغمهای
عمه جونم زینب
یه خواهر كه بی تابه و دل غمینه
با چشم حیرونش داره می بینه
رو نیزه رأس دلبرش می شینه
می خونه خواهر حرم
تو كجایی برادرم
واویلا،واویلا
شاعر:مهدی مختاری

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران