محمد(ص) کیست؟ جان انبیا، زهرا(س) بود جانش
بر این زهرا(س) سلام از احمد(ص) و از حی سبحانش
به قرآن میخورم سوگند دارد حرمت قرآن
که بوسد رحمةللعالمین مانند قرآنش
امین وحی از سوی خدا بر او سلام آرد
محمد(ص) بارها فرمود بابایش به قربانش
ملک دور سرش گردد فلک در مقدمش افتد
زمین مهریه و اهل زمین پیوسته مهمانش
سلام سوره ی یاسین و قدر و کوثر و طاها
بر آن بانو که آمد آیه ی تطهیر در شانش
سلامالله بر خلقش تعالیالله بر خویش
درود از روح پاک انبیا بر جسم و بر جانش
خداوندا چه گویم در ثنا و مدح بانویی
که مولایم امیرالمؤمنین گردیده حیرانش
که دیده آفتاب از چشم اعمی رخ بپوشاند
سلامالله بر این آفتاب و نور ایمانش
نه دست آدم و نوح و خلیل و موسی عمران
که در محشر بود دست محمد(ص) هم به دامانش
عقوبت سایه ی رحمت شود در سایه ی قامت
شفاعت جرعه ی آبی بود از بحر احسانش
خلایق دور حق گردند و حق دور سر زهرا(س)
به حق حق که هر چه حق بود زهراست میزانش
خوشا جانی که میگردد فدای فضه و قنبر
خوشا دردی که خاک مقدم زهراست درمانش
خوشا آدم که در گلزار جنت دید رویش را
خوشا احمد(ص) که میبوسید چون گل در گلستانش
هر آن کو شد عدویش دوزخ از بهر عذابش کم
هر آن کو شد محب او چه قابل باغ رضوانش
همه سرها نثار خاک پای زینبین او
همه جانها فدای لؤلؤ و تقدیم مرجانش
جنان مشتاق مقدادش، جهان تقدیم عمارش
فلک خاک ره بوذر، ملک تقدیم سلمانش
نه تنها مالک دوزخ نه تنها خازن جنت
که باشد در قیامت عرصه ی محشر به فرمانش
تماشایی است فردای قیامت صحنه ی محشر
که زهرا(س) میرود از پیش و دنبالش محبانش
به جای لاله میبارد برات جنت از هر سو
به فرق دوستان با دست لطف ذات منانش
قیامت سایهبانش نیست غیر از چادر زهرا(س)
که مولا بر سر دست آورد تا باغ رضوانش
برد با خویش در جنت تمام دوستانش را
که پیش از بود، بوده با خدا این عهد و پیمانش
چگونه خصم او همراه او روز جزا پوید
که خیزد شعلههای آتش از چاک گریبانش
چگونه میرسد بر چادر خاکی او دستی
که زد در کوچه سیلی بر رخ چون ماه تابانش
چگونه روی آرد در جنان خصمی که آتش زد
بهشتی را که جبریل امین بودی نگهبانش
کسی که بر در بیت ولایت کشت زهرا(س) را
مسلمان نیستم بالله اگر خوانم مسلمانش
به حق حق عجب نبود اگر در عرصه ی محشر
خدا بخشد خلایق را به یک موی پریشانش
کجا ریحان جنت میرسد بر دست نامردی
که آن ریحانه را آزرد پیش چشم طفلانش
خداوندا به میثم کن عنایت قلب سوزانی
که بر زهرا نگردد خشک، اشک چشم گریانش
شاعر:میثم
- پنج شنبه
- 1
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:33
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه