• یکشنبه 4 آذر 03


شعر طفلان زینب(قامت كمان كند كه دو تا تیر آخرش)

1347

قامت كمان كند كه دو تا تیر آخرش
یك دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشكرش
این دو ز كودكی فقط آیینه دیده‌اند
یینه‌ای كه آه نسازد مكدرش
واحیرتا كه این دو جوانان زینب‌اند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟
با جان و دل دو پاره جگر وقف می كند
یك پاره جای خویش و یكی جای همسرش
یك دست، گرم اشك گرفتن ز چشم‌هاش
مشغول عطر و شانه‌ زدن دست دیگرش
چون تكیه گاه اهل حرم بود و كوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا كه خدا نكرده مبادا برادرش...
***
زینب همان شكوه كه ناموس غیرت است
زینب كه در مدینه قرق بود معبرش
زینب همان كه فاطمه از هر نظر شده است
از بس كه رفته این همه این زن به مادرش
زینب همان كه زینت بابای خویش بود
در كربلا شدند پسرهاش زیورش
شاعر:سیدحمیدرضا برقعی

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران