عمه جان ول کن من از اصغر که بهتر نیستم
	عمه با قاسم مگر اصلا برادر نیستم ؟
	سن و سالم را نبین از قد و قامت هم نپرس
	پهلوانم من ، مگر از نسل حیدر نیستم ؟
	هی فقط امروز چسبیدی به من از صبح زود
	دستهایم را رها کن من که دختر نیستم
	تو به فکر بچه ها ، زن ها ، به فکر خیمه باش
	من بزرگم ، لااقل کمتر ز اصغر نیستم
	ناله هل من معین دارد کبابم می کند
	من مگر عمه ز سربازان لشکر نیستم ؟
	گیرم این مردم همه دشمن، کسی هم نشوند
	مه جان دارد صدایم می کند ، کر نیستم
	یک عمو مانده برایم در تمام زندگی
	دیگر اصلا فکر دست و بازو و سر نیستم
	دارد آنجا عمه جان هی نیزه بالا می رود
	حیف عمه ، قتلگه من پیش مادر نیستم
	آسمان دارد صدایم می کند این الحبیب؟!
	من اگر بالم نسوزد که کبوتر نیستم
- چهارشنبه
- 7
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:18
- نوشته شده توسط
- یحیی

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه