• پنج شنبه 13 اردیبهشت 03


شعر حضرت عبدالله بن الحسن(منكه از معركه ی جنگ نمی ترسیدم)

1019
1

 منكه از معركه ی جنگ نمی ترسیدم
دیدم آن صحنه كه یك لحظه به خود لرزیدم
دیدم از قلبِ عمو، زخم دهان وا كرده
دفعتاً بغضِ گره خورده شدم، تركیدم
نیزه ها بود كه بر جسم عمویم می رفت
هیچكس فاش ندید آنچه من آنجا دیدم
دیدم از وجه عمو خون خدا می ریزد
من به جای همه با فاطمه خون گرییدم
بوسه ای را كه به من داد عمو، عمه نداشت
خم شدم وجه خدا را به خدا بوسیدم
"اِبنِ كَعب" آمد و با نیزه و شمشیر بلند
قصد جان عمویم كرد و من می دیدم
دست خود را سپر تیغ بلندش كردم
قطع شد دستم و جانباز حرم گردیدم
گفتمش "یَابنَ خبیثه" عمویم را بكشی !؟
مرگ را زودتر از مرگ عمو بگزیدم
حرمله تیر جفایی به گلویم زد و رفت
من در آغوش عمو سخت به خون غلتیدم
همنَفَس با عمویم بودم و جان می دادم
و به این همنفسی بود كه می نازیدم
تیغی آمد سر من را ز بدن كرد جدا
بعد از آن زیر سم اسب به خود پیچیدم
هیچكس مثل من اینجا به شهادت نرسید
پدرم آمد و با درد به او خندیدم
من كه عبداللهم از لعل اباعبدالله
مثل قاسم بخدا جام عسل نوشیدم
من تأسّی به عمو كردم و بی غسل و كفن
نیزه و تیر و سنان جای كفن پوشیدم
چون ستوران به تن پاك عمو تازیدند
باز هم زیر سم اسب بخون غلتیدم
شاعر:محمود ژولیده

  • چهارشنبه
  • 7
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران