برادر غریب زینب حسن ببین عبداللهت را
در غربت و شجاعت تو ادامه میدهد رهت را
نداره ترس به دلش ز دشمنان
ز خنجر و نیزه و تیر و کمان
دیگه میاد برات امشب میهمان
حسن حسن جان ٣
دیگه شده برا خودش مرد
ولی دلش پر از غم و درد
یتیم یازده ساله ی تو
ببین چه غوغایی به پا کرد
گفتم نرو ولی امتناع کرد
دستاشو داد از حسین دفاع کرد
بد جوری با خواهرت وداع کرد
حسن حسن جان ٣
با تیر حرمله چه بی حال
یتیم تو مانده تو گودال
تا بشه همراه امامش
زیر سم اسب لگدمال
یتیم تو از عمو جدا نشد
آروم نشد تا که جان فدا نشد
همسفرِ روی نیزه ها نشد
حسن حسن جان ٣
- شنبه
- 24
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 18:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه