ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند
ظهر ست و فردا ریشه در خون می دواند
آنقدر غم در دشت جولان می دهد تا
شش ماهه ها را هم به میدان می کشاند
شش ماهه ای از فرط غیرت ، با لب خشک
خود را به آغوش شهادت می رساند
این گریه ها و بی قراری ها بهانه ست
تا خویش را از دست مادر وا رهاند
باید امامش را کند یاری، نباید
یک لحظه هم خون خدا تنها بماند
مادر ! تحمل کن... که فردا این سر من
از نیزه های نیزه داران جا نماند
شاعر:مطهره عباسیان
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه