شبی كه آمدی و عرش در هوات افتاد
ستاره دور و بر عطر خنده هات افتاد
همین كه عطر نفسهات در زمان پیچید
زمین برای بزرگی به دست و پات افتاد
برای دلبری از چشم بی قرار حسین
همای عشق به چشمان دلربات افتاد
بزرگ مرد قبیله، علی اصغر عشق
كنار نام شما راهی از نجات افتاد
شكوفۀ سحرِ بیت حضرت ارباب
تو آمدی و علی باز در حیات افتاد
همین كه پای تو در چشم شهر سكنی كرد
عطش به چشم پر از آتش فرات افتاد
تو مستجاب ترین ذكر هر دعا هستی
ضمان حاجت هر درد بی دوا هستی
تو مثل یك گل سرخی كه بال و پر داری
برای دلبری از دلبران هنر داری
تمام اهل شما دلبرند اما تو
كرشمه و جنم و ناز بیشتر داری
اگر چه كودكی اما گواه تاریخ است
بزرگی از پر قنداقه ات به سر داری
تویی كه یك تنه یك لشگری برای حسین
شبیه حضرت سقا دل و جگر داری
تو حرف آخر و فصل الخطاب بابایی
چرا نیامده حالا سر سفر داری
قسم به اشك رباب و به خنده های حسین
مباد لحظه ای دست از دلم تو برداری
پناه لحظۀ دلواپسی، علی اصغر
جواب روز غم و بی كسی، علی اصغر
چقدر زیر گلویت سفید و جذاب است
به قب قبت اثر بوسه های ارباب است
به شوق خندۀ تو تا به صبح بیدار است
به یك كرشمۀ چشمت رباب بی تاب است
برای لحظه به لحظت، برای آینده
رباب نقشه كشیدست، حیف بر آب است
دو فصل تاج سر خاكیان شدی و حیف
كه مثل چشم تو بخت رباب در خواب است
نوای نغمۀ لالاییت چه دلگیر است
ترنمی كه نوایش عمو عمو آب است
عطش رسید و ترك شد لب شما می سوخت
برای لحظۀ قربانیت خدا می سوخت
پدر كه قصۀ ذبح عظیم می داند
برای زیر گلوی تو روضه می خواند
چقدر نازك و نرم است حنجرت، حتی
كه رد باد به زیر گلوت می ماند
ولی هنوز زمانی نمی شود كه رباب
كنار نیزه برای تو فاتحه خواند
رسیده است غروب عظیم عاشورا
تو روی دست پدر سبز می شوی حالا
شاعر:حسن کردی
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:11
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن کردی
ارسال دیدگاه