• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت علی اصغر(ظهر عاشور در خیام حرم)

1571
1

 ظهر عاشور در خیام حرم
تشنگی برد تاب اصغر هم
گل نشکفته ی ریاض حسین
لفظ بسم الله بیاض حسین
لب چون غنچه بی کلام گشود
طاقت زینب و رباب ربود
کودک تشنه را نه آب و نه تاب
دل اهل حرم خراب و کباب
عطش آن دم که ترک تاز آورد
جگر غنچه در گداز آورد
اصغرش را ربابِ پاک نهاد
هم چو مصحف به روی دست نهاد
آمد از خیمه با شتاب برون
دلش از ناله های کودک خون
گفت با شاه دین ربابِ فگار
اصغرم را نمانده تاب و قرار
تشنگی برده تاب از این کودک
تاب همراه خواب از این کودک
برسان خود به کام آب او را
که عطش می دهد عذاب او را
خسرو دین گرفت اصغر خود
هم چو جان عزیز در بر خود
دید لب ها چو غنچه پژمرده
عطش از کالبد رمق برده
چشم ها چون سوال پر ابهام
آهوان شکسته پا در دام
سوی میدان رزم کرد شتاب
اصغرش روی دست و پا به رکاب
تا به رحم آورد مگر دل خصم
رفت و استاد در مقابل خصم
گفت بعد از سپاس و حمد خدا
ای گروه سپرده راه خطا
با من ار دشمنید و بر سر جنگ
عرصه بر کودکان چرا شده تنگ؟
طفل شش ماهه را گناهی نیست
جز منش یار و تکیه گاهی نیست
برسانید جرعه ای آبش
که عطش برده از بدن تابش
کودکان را به هیچ مذهب و کیش
کس نیازرده و نکرده پریش
گرم گفتار با عدو شه دین
اصغرش روی دست هم چو نگین
که به ناگاه زان گروه لئام
جنگ جویی پلید و حرمله نام
هدف آن طفل نازدانه گرفت
گلوی نازکش نشانه گرفت
طفل شش ماهه چون تبسم کرد
تیر هم دست و پای خود گم کرد
تا نبیند چه اتفاق افتاد
بوسه ها بر گلوی اصغر داد
در میان شرار آتش کین
دید چشمان آسمان و زمین
سروی از پا فتاد و شد پرپر
غنچه ای از ریاض پیغمبر
«خوش عمل» را ازین غم جانکاه
دیده دریاست سینه آتش گاه
شاعر:عباس خوش عمل کاشانی

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 6:7
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران