باردیگرچرخ گردون تیرگی ازسرگرفت
باز آرام و قرار از آل پیغمبر گرفت
کوکب رخشنده ی شبه پیمبر کرد افول
ازغروب نابهنگامش دل رهبر گرفت
اکبر آن آئینه دار طلعت خیر البشر
گوی سبقت ازعزیزان وفا پرور گرفت
آن غزال بوستان جانفزای هاشمی
آسمان سینه اش از دیدن دلبر گرفت
اذن رفتن خواست از سلطان دشت نینوا
عازم میدان شد ومشق نبرد ازسرگرفت
خط بطلان برسپاه خصم بد اختر کشید
صوت تکبیرش تمام دشت رادربرگرفت
انگ بر زد لرزه بر اندام خصم دون فکند
برق شمشیرش دمادم کشته ازلشگرگرفت
نابکاری ناگهان جست از کمین خویشتن
راه را بر راهوار فارس صفدر گرفت
نچنان زخمی به فرقش زد که تنها می توا
نی سراغش را زفرق منشق حیدرگرفت
کربلا خمخانه بودو این یک ازدست نبی
وآن دگرجام حیات ازساقی کوثر گرفت
دور بر اکبر رسید وچشم پوشید از جهان
رفت وجام زندگی ازدست جدش برگرفت
بر سر بالینش آمد موکنان مویه کنان
پیکر خونین اوراعمه اش در برگرفت
شاه مظلومان کشید آه از نهاد دل نشست
بوسه از لبهای خونین علی اکبر گرفت
گفت ای فرزند دلبندم سرآمد عمر تو
کشتی جان تودردریای خون لنگرگرفت
خاک عالم بر سر دنیا که را بر سرنهاد
تاج تکریم وکه را ازفرق سر افسرگرفت
پیکرصد چاک تو در این بیابان بلا
پرده ازروی پلید خصم افسونگر گرفت
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه