علمدار سپاهم، چه کردی علَمَت را
علم کو؟ که ببوسد، دو دست قلمت را
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
تویی روح فُتوّت، تویی جان مُروَّت
پس از این همه ایثار، شده ختم، اُخوَّت
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
ز بعد رفتن تو، شود به من جسارت
شود عَمّۀ سادات، مهیای اسارت
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
اگر تیر به چشمت، عدوی تو نشانده
پی دیدن طفلان، دگر دیده نمانده
لب خشک تو دارد، ز عشق تو سخن ها
شاعر:علی انسانی
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 13:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه