• جمعه 2 آذر 03


شعر شب تاسوعا(هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود)

2057
2

 هرم عطش ميان حرم پا گرفته بود
با مشک تشنه اي ره دريا گرفته بود
مي رفت تا که زنده کند موج مرده را
روز نبرد هيبت سقا گرفته بود
لبهاي تشنه اش ز ادب لب نزد به آب
اوج وفا و عاطفه معنا گرفته بود
باران سرخ نيزه و شمشير و سنگ و تير
کارش ميان معرکه بالا گرفته بود
مي آمد از شريعه و زخم سه شعبه اي
در چشمهاي مشک و عمو جا گرفته بود
آبي که ريخت قطره به قطره به روي خاک
از او تمام دلخوشيش را گرفته بود
او دست داده بود و به جايش در آن عروج
بالي به وسعت همه دنيا گرفته بود
اما بپرس از همة نيزه دارها
بر روي نيزه اي سر او جا گرفته بود ؟
گلدشت علقمه که پر از بوي ياس شد
آن روز عطر چادر زهرا گرفته بود
مادر براي روز قيامت به روي دست
اسبابي از شفاعت فردا گرفته بود
آه اي فرات روز عطش نوش حادثه
با من بگو دل تو هم آيا گرفته بود ؟
 شاعر:یوسف رحیمی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران