• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت حضرت عباس(عباس اي مقام تو فوق مقامها)

1840
2

 عباس اي مقام تو فوق مقامها
نام مبارك تو روانبخش كامها
از عطر جانفزاي و لاي تو حوريان
سازند در بهشت معطر مشامها
تو مظهر خدا و ثناگوي حضرتند
تكبيرگوي مأذنه‌ها صبح و شامها
باب الحوائجي و اباالفضل كنيتي
از احترام تست همه احترامها
در روز حشر غبطه بجاه تو مي‌برند
مستشهدين و منتخبين و امامها
از ساكنان عرش و سماوايتان مدام
بر جان پاك تست درود و سلامها
شمس هدي و ماه بني هاشم بلي
شمس و قمر به امر تو گيرد نظامها
در مكتب وفا و ادب راه و رسم تو
فصل الخطاب مردي است و مرامها
در گلشن محبت گلبرگ معرفت
راز بقاي خلقت و رمز دوامها
سقاي كربلا و علمدار شاه دين
فرزند شير حق و هشر بر كنامها
با كام تشنه آب ننوشيدي از فرات
ياد لب حسين و دگر تشنه كامها
افسوس شدو اميد تو از آب نااميد
با اينكه شد زجانب تو اهتمامها
دستت جدا شد از تن و دست خدا شدي
حق در عوض سپرد و بدستت زمامها
معصوم نيستيّ‌ و زمعصوم كم نئي
معناي عصمتي و مسّماي نامها
مشرك نيم تو مظهر آيات داوري
هستم بري زنسبت اين اتهامها
تو عبد صالحي و خدايي ز بندگيت
اين است كه مطلب و لبّ كلامها
ميلاد تست چارم شعبان بيست و چار
تاج شهور و سيد ايام و عامها
مام نمونه حضرت ام البنين
تو مفخر بنيني واو فخر مامها
زهرا ترا ستود و چو فرزند خويش خواند
اين مرتبت فزود ترا بر مقامها
در روز طف حسين(ع) پناهنده شد بتو
آندم كه شمس گشت كدر از لثامها
اي كاشف كروب حسيني بتو پناه
اكشف لنا الكروب بحق كرامها
دنياست دام و دانه و دل مرغ بي تميز
كافتد براي دانه خردي بدامها
ما را هواي نفس بدر ميبرد ز راه
مشكل بود تميز حلال از حرامها
طاعت كه شد زروي ريا سودمند نيست
بيحاصلست ذكر و قعود و قيامها
بايد پناه برد بدرگاه آن امام
زيرا كه بام اوست فراتر زبامها
اي كاش مهدي آيد و با ذوالفقار عدل
گيرد زخون ناحق خلق انتقامها
از بهر دفع ظلم كند پاي در ركاب
سازد مهار بيني اين بد لگامها
يا رب بحق خون شهيدان راه دين
يا رب به سرخ روئي آن لعل فامها
يا رب به سيدالشهداء فخر عالمين
كزجاننمود در بر ظالم قيامها
يارب به آن اسير كه بعد از برادرش
از كربلا رساند به عالم پيامها
بعد از شهادتامر اسارت اگر نبود
بود آن قيام ناقص و از ناتمامها
يا رب بحق غربت مسلم كه در خبان
باشد مقدم الشهدا در خرامها
يا رب بحق كودك شش‌ماهه‌اي كه هست
افلاك را بدامن او اعتصامها
يا رب بحق ساقي كوثر وليّ كلّ
كز وي نصيب اهل نعيم است جامها
ما را بدوستي علي استوار دار
اين عروه را بدار مصون ز انفصامها
وين تاج افتخار كه باشد غلاميش
زيبنده دار بر سر مسكين غلامها
باري كشيد مدح ابوالفضل تا كجا
در مدحتش به ذمّه ما مانده وامها
(دريا) بنام نامي او ختم كن سخن
كاين خاتمت بس است و حُسن ختامها
طبعم ملول بود زناسازي كلام
عذرم قبول باد ز انعام عامها
شاعر:سید رضا بهشتی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران