یکی خیبر شکن دلاوره
تو رگاش غیرت خون حیدره
وقتی پرده از جمالش می کشه
توی آسمون دشت کربلا
قمر اندر قمر اندر قمره
قیامت یوسف برای دیدنش
صد شتر طلا و نقره می بره
با هون ذکر أنا بن حیدرش
می زنه از میمنه تا میسره
زهره لشکر فتنه آب میشه
دستاشو اگه به شمشیر ببره
وقتی ابروهاشو درهم میکشه
رنگ و از چهره لشگر می بره
وقتی شمشیر میزنه همه میگن
با رجزهاش همه بیچاره میشن
همه یا عباس ارحمنا میگن
پاسبون صبح و شام زینیه
روز محشرم غلام زینیه
روز محشر رو سرش گل میریزن
زیو پاش دست توسل می ریزن
تا میاد همه براش فدا میشن
انبیاء به احترامش پا میشن
سر در بهشت، پرچم می زنن
پرچم ماه محرم می زنن
تو بهشت یه هیئتی بر پا می شه
پسر ام البنین سقا می شه
اونجا با مشک پر ازکوثر میاد
از خجالت سکینه در میاد
وقتی زهرا بیاد و صداش کنه
بیاد و فاطمه هم نگاش کنه
دستاشو برا شفاعت بیارن
روی زخم دست زهرا بذارن
اونجا روبروی اون چشم کبود
تازه معلوم میشه عباس کی بود
شاعر:علی اکبر لطیفیان
- شنبه
- 17
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه