دوباره شب شد و چشمان ماه بیدار است
دوباره شب شد و دل تنگ دیدن یار است
سر مزار تو می آیم و ز طفلانم
نهان نمودن این راز سخت و دشوار است
ز جای خیز که حیدر رسیده زهرا جان
ز جای خیز که اکنون زمان دیدار است
ز زیر خاک بتاب ای همیشه مهتابم
ببین که دیده ی من بی حضور تو تار است
حسن هنوز از آن روز تلخ بد خواب است
به این قبیل مصیبات علی گرفتار است
هنوز بوی تو از خشت های خانه رسد
هنوز رنگ و لعابت به روی دیوار است
کنار خانه ی مان رد خون تو باقی ست
شنیده ام ز سر آن غلاف و مسمار است
برای مرگ علی گریه ی تو کافی بود
ولی هنوز مدینه به فکر آزار است
تو را زدند و به من نیز تسلیت گفتند
فلک ببین که چگونه مرا هواداار است
به روی دوش گذارم غم تو را زهرا
میان شهر که این داغ را خریدار است ؟
تو زیر خاکی و حیدر غریب تر از پیش
کنار قبر تو چشمش چو ابر پر بار است
دوباره شب شده زهرا بخواب آسوده
سه ماه می شود این چشم خسته بیدار است
شاعر:رضا رسول زاده
- دوشنبه
- 19
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه