• سه شنبه 15 آبان 03


شعر حضرت زهرا(س)(رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی)

2114

رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی
تنهـای مـن! مـرا ز چـه تنهـا گذاشتی؟
یادش به خیر باد کـه نـه سال پیش بود
آن شب کـه تـو به خانۀ من پا گذاشتی
حویـۀ بـهشت علـی! نیمه‌هــای شـب
رفتـی سوی بهشت و مـرا جـا گذاشتی
یـاسین مـن! چـقــدر غریبـانه از وطن
رفتی و سـر بـه دامـن طاهــا گذاشتی
کردی بـه هر نفس طلب مـرگ از خدا
تـا داغ خـویش بــر جگـر مـا گذاشتی
گردون به دیده‌ام چه قدر زشت گشته بود
آن شب که سر به سینۀ صحرا گذاشتی
تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را
هنـگام مــرگ بــر رخ زیبـا گـذاشتی
هر کس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود
یک قبـر بی‌نشـانه بــه دنیــا گذاشتی
دار و نــدار من همـه رفت و بـرای من
تنهـا چهـار کـودک خــود را گذاشتی
گفتــی ز داغ فاطمــه و سینــۀ علـی
«میثم!» چه داغ‌ها که به دل‌ها گذاشتی
شاعر:غلامرضا سازگار

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران