دارم به یاد، این همه گل، در نداشته
گلهای سرخ، چادرِ مادر، نداشته
باور نمی کنیم که این خونِ مادر است
گویا که هیچ چارۀ دیگر نداشته
نذرِ بتول، خونِ گلوی من و حسین
مسمارِ در، نیاز، به کوثر نداشته
صحبت ز مادر است، چه حاجت به لشگر است؟!
این گونه زخم، فاتح خیبر نداشته
در بیت وحی، دخت پیمبر نمی کُشند!
آن ماتمی که هیچ پیمبر نداشته
اینگونه با سفارش احمد روا نبود
حضرت مگر سفارش دختر نداشته
این تیغ، روی بازوی مادر چه می کند
دست و غلاف جنس برابر نداشته
فضه! شتاب کن، که تو را می زند صدا
گویا کنون نیاز به همسر نداشته
مادر، صدای یا اَبتایش، برای چیست؟
چندی شده، که سایۀ بر سر نداشته
از زیر در چگونه علی را صدا کند
تا حال این چنین گله از در نداشته
مهدی بیا که میخ رسیده به استخوان
جز نام تو به نالۀ آخر نداشته
- سه شنبه
- 20
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه