تو آرزو تو امیدی
سلام گرم مرا چون ز راه دور شنیدی
کـرم نمـودی و بهـر زیارتت طلبیدی
برای آنکه گل از اشک دیده بر تو بیارم
دل مـرا تـو شکستی، غم مرا تو خریدی
بـه نـامه سيهام لحظهای نگاه نکـردی
مـرا صـدا زدی و پـرده مـرا ندریـدی
چگونه راه به من دادی ای رئوف رئوفان
مگـر سیـاهی پـرونده مـرا تو ندیدی
در آستان تو من روی آورم به چه رویی
که من چو خار سیه رویم و تو یاس سفیدی
نیاز بـر کـه بیارم؟- تو حاجتی تو نیازی
امید بـر کـه ببندم- تو آرزو تـو امیدی
چـه رازهای نهانی که بود در دل تنگم
نگفتـه بـودم و دیدم تمام را تو شنیدی
به حیرتم که نکرد این همه گنه ز تو دورم
من از تو هر چه بریدم، تو از کرم نبریدی
چه میشود گره از کار «میثمت» بگشایی
مگـر نـه قفـل مهمـات را فقط تو کلیدی
غلامرضا سازگار
- چهارشنبه
- 13
- بهمن
- 1389
- ساعت
- 16:26
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه