به بهانهی روز زیارتی مخصوص
حضرت رضا(ع)
(بالای سر حضرت ایستاده بودم یک روستایی ساده با امام رضا(ع) بلند بلند صحبت میکرد گوییکهدرمحضر امام حاضر و امام را میبیند بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم تصمیم گرفتم تمام درد و دل آن زائر سادهی امام رضا(ع) را در این قالب به عاشقان آن امام همام عرضه کنم)
روستایی زادهام از راه دوری آمدم
با هزار امید از بهر حضوری آمدم
سینهام از مهرتان آکنده از امید بود
با تمام اشتیاق از بهر نوری آمدم
مندراینظلمتکده گمکردهراهم یارضا
بین ره چشم انتظار روی ماهم یا رضا
دست خالی آمدم گفتم تو آقای کریم
پر کنی دستم اگرچه روسیاهم یارضا
گفتهام من با همه حکم برائت میدهی
وعده بر زاور با خط شفاعت میدهی
در کرمخانه که آنجا میزبان زائری
برهمه اهل ولا حکم از کرامت میدهی
مادر بیمار من گفته سلامش را دهم
بر تو ای آقا سلام از روی بامشرا دهم
خادم مسجدکهخرجاینسفررا هم نداشت
کاسهی نذری بمن داده که نامش را دهم
یک مسیحی گفت بر آقا سلام من رسان
چون مسیح بر جسم بیمار جوانم داده جان
من مسیحی هستم اما شد مسیح من رضا
نام من را هم میان زائرین شه بخوان
هرچهخیرازسویحقجاریشدهپایان تویی
بیسروسامانعشقم یارضا سامان تویی
بین مشدیهای عالم مشدی مشدی شدی
بانی مشدیگری در عالم امکان تویی
آب میخواهد زمین تشنهی ما آب نیست
بر تن اطفال ما از تشنهکامیتاب نیست
لیک در مسجد عزای کربلا برپا کنیم
چشمششماههمیانخیمهها درخوابنیست
- یکشنبه
- 14
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 0:43
- نوشته شده توسط
- حاج مرتضی محمودپور
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه