• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت زهرا(س)(بهشت قبضه ي خاکي بود ز معبر من)

3895
1



بهشت قبضه ي خاکي بود ز معبر من
وجود، گم شده در تربت مطهر من
در آن زمان که زمان و مکان وجود نداشت
خداي عزّ وجل بود مدح گستر من
خداي خوانده مرا کوثر رسول خدا
رسول گفته که اين دختر است مادر من
خديجه مادر و احمد پدر ائمه پسر
بزرگ مرد دو عالم علي است شوهر من
منم بهشت نبوت ائمه ميوه ي آن
منم سفينه ي عصمت علي است لنگر من
زهي سعادت آن تشنه اي که نوشد آب
به دست ساقي کوثر ز حوض کوثر من
سلام گرم مسيحا به خون پاک حسين
درود مريم عذرا به صبر دختر من
شود به عرصه ي محشر مقام من معلوم
که روز، روز من و محشر است محشر من
کند قيام ز جا از براي عرض سلام
حسين با تن مجروح در برابر من
بس است بهر شفاعت دو دست عباسم
که اوست با علم خود حسين ديگر من
فرشتگان الهي برات عفو به دست
زنند بوسه به پاي بلال و قنبر من
روا بود که ببخشد گناه خلقت را
خدا به خون گلوي عليّ اصغر من
منم کتيبه ي عصمت منم صحيفه ي نور
که آيه آيه شد از تازيانه پيکر من
من آن خميده درختم که از جفاي خزان
شکست شاخه و از دست رفت نوبر من
قوي ترين سند غربت علي ثبت است
به دست و سينه و مِهر رخ منور من
سرشک رخ و عذار کبود و موي سفيد
نشان دهد که چها آمده است بر سر من
گمان نداشتم اينقدر بي حيايي را
که قاتلم بنشيند کنار بستر من
مدينه و احد و مسجد الرسول و بقيع
براي حفظ ولايت شدند سنگر من
چه پشت در چه مسجد چه در دل دشمن
علي علي سخن اول است و آخر من
ز قول فاطمه «ميثم» به نخل خود بنويس
که هر چه پيش بيايد علي است رهبر من


 

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران