علی از دست داده کوثرش را شکسته سنگ کین بال و پرش را
درون خانه بی زهرا نشسته به روی خود در کاشانه بسته
بسان ماه ، از غم هاله دارد عزای یار هجده ساله دارد
به آه و ناله و غم ، خو گرفته به زاری در بغل زانو گرفته
ابن عباس می گوید : سر زده وارد خانه امیر المؤ منین شدم یک منظره ای دیدم که خیلی دلم برای غربت و تنهائی علی سوخت ، دیدم مولا علی نشسته اند همه دارند مادر مادر می گویند . علی زهرا زهرا می گوید ، گریه می کند . ابن عباس می گوید : دیدم عوض اینکه علی اشک بچه ها را پاک کند دخترش زینب ، با همان دستهای کوچکش اشک بابا را پاک می کرد هی صدا می زد بابای غریبم ، بابای مظلومم ، بابای تنهایم ، بابای بی کسم علی .
ماد رکودکان من گم شده ای بقیع ، ای بقیع
همسر قد کمان من گمشده ای بقیع ، ای بقیع
فاطمه جوان من گم شده ای بقیع ، ای بقیع
همسر مهربان من گم شده ای بقیع ، ای بقیع
- شنبه
- 24
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه