روز آخر، حضرت فاطمه(ع) گاه نشسته و گاه ایستاده به طرف محلی که در خانه رسول خدا(ص) برای شستشو وجود داشت و در ان آب جمع شده بود، رفت و شروع به شستن لباس های اطفال با دست های لرزان خود کرد، آن گاه کودکان را فراخوانده و شروع به شستشوی سر انان با آب و گل سرشور نمود؛ زیرا که چیزی جز گل سرشور نیافته بود.
علی(ع) در این هنگام به منزل وارد می شود می بینید که همسر عزیزش بستر بیماری را ترک کرده و به انجام اعمال خانه مشغول است. وقتی به وی نگاه کرد، در خویش رقت قلبی احساس نمود که وی با این حالت بیماری چگونه و چرا مشغول کارهای مشکلی است که در موقع سلامت آنها را انجام می داد؟ پس تعجبی ندارد که از او علت بلند شدن از بستر و پرداختن به آن کارها را با وجود بیماری سوال کند؟
ولی حضرت صدیقه (ع) با صراحت پاسخ داد چون امروز آخرین روز عمر من است، خود برخاستم تا سر و لباس کودکانم را بشویم؛ زیرا آنان به زودی یتیم گردیده و بدون مادر خواهند شد!![1]
گریزی به کربلا
این جا فاطمه(ع) نگران یتیمی فرزندانش است و ان کودکان معصوم را از گرمای محبت مادرانه خویش بهره مند می سازد، اما ای کاش کسی بود در کربلا کودکان یتیم حسین(ع) را تسلین می گفت و درد آن ها را تسکین می داد؛ به جای آن که مهربانی کرده و نوازش کنند با تازیانه و سیلی به صورت آنها زدند.
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
[1] - فاطمه الزهرا (س)، از ولادت تا شهادت، ص 588
منبع: كتاب آتش در حرم
- شنبه
- 24
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 13:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه