شعله بود و خسته حالی سوخته
یک پرستو بود و بالی سوخته
مانده از آل عبای مصطفی
یک عبای سرخ و آلی سوخته
بِین هُرم شعله های سنگدل
مادر کم سن و سالی سوخته
آه، دستِ دربِ چوبی نصب کرد
روی یک سینه مدالی سوخته
در کجا مدفون شد آن بانوی زخم
هست این تنها سوالی سوخته
شاعر:محمد ناصری
- دوشنبه
- ۲۶
- فروردین
- ۱۳۹۲
- ساعت
- ۴:۵۴
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه