• پنج شنبه 1 آذر 03


شعر روز و عصر عاشورا(ز قعر گودی مقتل به عرش تابیدی)

2284
3

 

ز قعر گودی مقتل به عرش تابیدی
رضا شدی به رضای خدا و خندیدی
عزیز من چه لباسی ست بر تنت کردی؟
به جای گل پر نیزه است این که پوشیدی
سرت که رفت تنت ماند و نعل این اسبان
کبود مثل شبی، چون جدا ز خورشیدی
شدی تجلی حق و حکایت موسی
خدا به جسم تو تابید و بعد پاشیدی
زمین کِنِس شد و یک قطره هم نزد بالا
چقدر پا به زمین زیر تیغ کوبیدی
تمام دشت تنش را به جسم تو مالید
به دستِ نعل، خودت را به دشت بخشیدی
***
و تیغ هم ادبش کار دستمان داده
مصیبتی شده این حنجری که بوسیدی
شاعر:داود رحیمی

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران