• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت زهرا(س)(شب است و وقت آسایش رسیده)

4391
1


شب است و وقت آسایش رسیده
 جهان را چهره‏ چون شب، تار باشد
سکوت محض، عالم را گرفته
 غم افزا، گنبد دوار باشد
شب است و مردمان در خواب، اما
 به قبرستان یکی بیدار باشد
نهاده رو به روی خاک قبری
 که زیر خاک، او را یار باشد!
صدای گریه‏اش آهسته آید
 که باید مخفی از اغیار باشد
همی گوید: ز جا برخیز! برخیز!
 که اکنون وعده‏ی دیدار باشد
عدو کشت ار تو و شش ماهه‏ات را
 مباد از غم دلت، افگار باشد
تو با سقط جنین اعلام کردی
 مطیع ظلم گشتن، عار باشد
بکن در دادگاهی، دادخواهی
 که داور، ایزد دادار باشد
گریبانش بگیر و پس همینت
 سوال از آن جنایت کار باشد:
چرا کشتی من و شش ماهه‏ام را؟
 که چشمم از غمش خون بار باشد
اگر منکر شود این ماجرا را
 بگو شاهد در و دیوار باشد!
گواه دیگر ار خواهد در آن جا
 بگو: هم فضه، هم مسمار باشد
زدی (انسانیا) آتش به دل ها
 ز بس اشعارت آتش بار باشد

 

  • چهارشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران