حسن جان مادرم بیمار گشته
اسیر نوک یک مسمار گشته
حسن جان مادرم کارش تمام است
حسن جان مادر من زار گشته
حسن جان مادرم مغموم گشته
ببین منت کش دیوار گشته
حسن جان داغهای هر دو عالم
درون سینه ام انبار گشته
دگر بعد از پیمبر کل عالم
به پیش چشم زینب خوار گشته
پس از غصب ولایت درد و غمها
به روی دوش مادر بار گشته
ببین مادر در این عمر کم خود
غم و رنج و الم را یار گشته
ببین که چادر خاکی مادر
اسیر شعله های نار گشته
حسن جان زندگی در این زمانه
برای خواهر تو عار گشته
حسن جانم نباشی تا ببینی
درون پای زینب خار گشته
نباشی تا ببینی ای برادر
دو چشمم سوی نیزه تار گشته
سروده جعفر ابوالفتحی
- پنج شنبه
- 29
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه