ما نيز همه مستيم
از مي كه نگو مي نبود چاره هستي
آن مي كه بود چاره ما در دل هستي است
ما زنده به آنيم كه تا آن كه به هستيم
جبران بنمائيم همان يكدفه مستي
عاقل نخورد نيش دو بار از مي مستي
گر خورد نباشد دگرش توبه ز مستي
ما نيز همه مستيم ، دل را ز همه رستيم
تا آنكه بخواهيم ز او باده مستي
آن باده كه مسرور نمايد
نان باده كه مغرور نمايد
آن باده كه نزديك به هستم بنمايد
نان باده كه دور از خود و از هست نمايد
آن باده كه عاقل بنمايد
نان باده كه دور از خود و از هست نمايد
آن را كه نباشد ز پي مست الستي
او مست نباشد ، نبود لايق هستي
ما نيز همه مستيم ، دل را ز همه رستيم
9/1/90 بي قرار
رضا صدري علمداري
- پنج شنبه
- 11
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 5:38
- نوشته شده توسط
- رضا صدري علمداري
ارسال دیدگاه